مراجعه سریع به عناوین مطلب
هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت
در مقاله کنونی که هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت نام دارد و به همت گروه آموزش شرکت آمود ابنیه تهیه شده ایت به نوعی بسط مطلب لغت شناسی کلمه معمار نیز هست.
هدف از تالیف اين تحقيق تاکيد بر اين نکته است که هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت، حتي در مقام قطب هاي متضاد – که در دسته بندي هاي امروزين آن ها را اين گونه ناميده اند – پيوند ديرين خود را از دست نداده اند .
هنر و تکنولوژي به لطف گرايشات دروني شان هنوز نيز با يکديگر پيوندي نزديک دارند . اگر چه خمير مايه اين پيوند ديگر آن چيزي نيست که در نگرش سنتي آن ها را در کنار هم نگاه مي داشت .
مفهوم هنر و تکنولوژي در عصر مدرن
هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت
ما معمولا از هنر ، کارآزمودگي و مهارت در ارائه چيزي يا تقليد و محاکات از آن را مراد مي کنيم .
يا در تبيين آن به قوه ابداع و نبوغ و ابتکار و به اصطلاح خلاقيت هنرمند متوسل مي شويم .
و از تکنولوژي طريق توليد ماشين ها و ابزارهاي فني يا ادوات و وسايلي را که براي نيل به اغراض عملي يا تمشيت امر اعاشه و رفاه به کار گرفته مي شود مراد مي کنيم.
به اين صورت به تأملات و مداقه هاي جامعه شناسانه و اقتصادي و اخلاقي و سياسي و نظاير آن بسنده مي کنيم .
در دايره المعارف آمريکنا مي خوانيم :
« هنر (Art) از واژه آرس (Ars) به معناي مهارت مي آيد و […] به طور وسيع تمامي نظام هاي خلاقي ، چون ادبيات شعر ، درام ، موسيقي ، رقص . هنرهاي بصري را شامل مي شود .
امروزه هنر به معناي هنرهاي بصري در نظر گرفته مي شود که شامل سه بخش نقاشي ، مجسمه سازي و معماري است . »
و « تکنولوژي به طريقه ساخت و ايجاد چيزها ارجاع مي شود و عموما به مفهوم صنعتگري است و به صورت محدودتر تکنولوژي تنها به روندهاي صنعتي اطلاق مي شود که از اعمال صنعتگري استفاده مي کنند.
تکنولوژي همواره آموزش ديدني است چه به صورت مهارت دستي يا علم کاربردي »
در دايره المعارف جديد بريتانيکا مي خوانيم :
« هنر ، به کار بردن مهارت و تخيل و خلق موضوعات زيبايي شناسانهء محيط يا بيان است .»
و « تکنولوژي مطالعه نظاممند فن جهت ساخت و ايجاد چيزهاست .»
در نيمه هاي قرن اخير ، تکنولوژي با اين عبارت توصيف شد :
غايت يا فعاليتي که توسط آن بشر توانايي تغيير يا ساخت محيطش را به دست مي آورد .»
لوييس مامفرد « هنر بيان عشقي است و فن تجسم قدرت ؛ هنر ذهني است اما فن عيني ؛ هنر انداموار است و فن ماشيني و مکانيکي […] کندوکاو در شخصيت ، قلمرو هنر است و تسلط بر طبيعت ، هدف فن .»
پيتر مک کلري نيز در اين باب مي نويسد :
« تکنولوژي امروز در بهترين صورت به عنوان کوششي ذهني در مراقبه کاربردي مفيد يا حتي به صورت محدودتر به عنوان تکنولوژي ماشيني […] درک مي شود .»
اما اين تعاريف روشن کننده چه مطالبي هستند ؟
نخست آن که به طور مشخص ما امروزه قائل به تفتيک ميان اين دو حوزه هستيم و ديگر آنکه در عصر حاضر اين دو حوزه در مواردي چون معنا، هدف، غايت و روندي که به خلق مووعات مي پردازد ، متفاوت درک شده و عمل مي کنند .
در اکثر تعاريف ، هنر با مهارت مرتبط دانسته شده ، حال آنکه تکنولوژي به طريقه ساخت و توليد محدود شده است .
چرا که يکي با توان فرد در انجام کار مرتبط است و ديگري به توان ماشين و شيوه عمل آن توجه دارد .
غايت هنر شناخت و کاوش درون انسان و آگاه کردن او از دنياي درونش است،
در صورتي که غايت تکنولوژي دستيابي و سيطره بر دنياي بيروني است ،
و از اين رو ست که مامفرد نخستين مفهوم را به حوزه ذهن و خيال و ديگري را به قلمروي عين و واقعيت متعلق مي داند .
با توجه به اين امر ، مي توان نتيجه گرفت که امروز هنر توليدي است که به ادامه حيات دروني انسان ياري مي دهد و تکنولوژي توليدي است در جهت بقاء حيات بيروني انسان است .
موضوع ديگري که در تفاوت ميان اين دو نظام قابل بحث است ، روندي است که اين دو در امر توليد و ساخت از آن بهره مي جويند .
در توليد مکانيکي ، توليد کننده از آغاز مي داند در پي چيست و مي داند از چه مصالح و ابزاري جهت دست يافتن به آن بهره جويد ،
اما خلاقيت هنرمند به اين نحو نيست،
هنرمند از آغاز ، پايان و محصول کار را نمي داند .
بنابراين ، محصول کار هنر غير قابل پيش بيني است ، حال آنکه ، محصول تکنولوژي قابل پيش بيني است .
نکته بسيار مهم ديگر تفاوت در اهداف اين دو مقوله است .
هدف از توليد اثر هنري ، خلق موضوعات زيبايي شناسانه است ،
حال آنکه ، هدف از توليد صنعتي ، تغيير ساخت و دگرگوني در محيط است .
تمايز ميان هنرهاي بصري ( که به اعتباري امروزه صرف هنر يا هنرهاي زيبا نام گرفته اند ) و هنرهاي کاربردي ( که مقوله فن و فن آوري در آن جاي مي گيرد . )
هنرهاي زيبا شامل آثاري هستند که براي ايجاد يک تاثير زيبايي شناسانه طراحي مي شوند يا آنهايي که با عنوان موضوعاتي زيباشناسانه عملکرد مي يابند .
نظير نقاشي ، مجسمه سازي ، شعر و موسيقي .
آن اشياي ساخته شده اي که به خاطر خودشان لذت بخش هستند تا به خاطر چيز ديگري .
هنر کاربردي هم داراي وجه زيبايي شناسانه و هم سودمندي است :
اتومبيل ، سبد توپ بسکتبال ، چراغ روميزي در وهله نخست ، عملکردهايي کاربردي و مفيد دارند و براي مقصودي ساخته شده اند آ اما در عين حال داراي وجه زيبايي شناسانه نيز هستند . آن ها مي توانند چون يکي شيء زيبا لذت بخش باشند .»
در اين تعريف دو موضوع مطرح شده است :
نخست آنکه ، هنر و تکنولوژي هر دو در يک مقوله و آن هم « هنر » ولي با دو صفت متفاوت قرار گرفته اند.
دوم آنکه، تکنولوژي به عنوان هنري کاربردي داراي دو بخش زيبايي شناسانه و مفيد است .
پيتر مک کلري نيز معتقد است که پس از قرن هفدهم هنر به معناي خلق هنرهاي زيبا ، از علم که نظريه هاي طبيعي مطابق با علوم پايه بود جدا گشت.
بعدها هنر به دو بخش « زيبا » که وظيفه هنرمند بود و « کاربردي » که وظيفه صنعتگر بود ، تقسيم شد.
علم نيز به دو بخش « محض » که غايتش کسب معرفت و « کاربردي » که هدفش عمل بر پايه نظر بود ، تقسيم شد .
فايبلمن در مقاله خود با عنوان :« علم محض ، علم کاربردي و تکنولوژي : کوششي جهت توصيف » مي نويسد :
“در قرون وسطي صرفا دو چيز موجود بود :
فلسفه طبيعي و صنعتگري .
علوم موجود در اختيار فلسفه طبيعي و فن آوري موجود در اختيار صنعتگري بودند.”
به تدريج فلسفه طبيعي با علوم تجربي و صنعتگري با اقتدار ابزار جا به جا شدند.
اما هنوز نيز ميان اين دو به دليلي که اشاره شد ، جدايي وجود داشت .
در اواخر قرن هجدهم پايگاه تکنولوژي از صنعت به علم تغيير کرد .
تکنولوژي و علم کاربردي با هم در مسيرهاي قدرتمند مشابهي که علم محض را به خدمت در مي آورند ، قرار گرفتند .
بنابر تحقيقي که فيبلمن انجام داده است ، پس از قرن هجدهم پايگاه و تکيه گاه تکنولوژي ديگر پيشه وري و کار دستي نبوده ، بلکه اين تکيه گاه را علم تشکيل مي داده است.
يعني در حقيقت پس از اين زمان ، تکنولوژي از صنعتگري و هنر جدا شد.
اين امر نشان دهنده دو نکته است :
نخست آنکه تا پيش از اين زمان ، تکنولوژي و هنر از يکديگر جدا نشده بودند و هر دو بدون تکيه بر علوم و با اتکا بر تجربه تا مدت ها وجود داشته اند.
دوم آنکه ، پس از قرن هجدهم پايگاه تکنولوژي از صنعت ( آموزش به طريق شاگردي ) به علم ( آموزش از طريق مطالعه اصول و تمرين و عمل ) تغيير يافت .
به اعتقاد بونژ تکنولوژي مدرن همان دانش کاربردي است و زماني پديدار شد که قوانين صنعت پيشاعلمي با « قواعد زميني شده » نظريه هاي تکنولوژي جا به جا شدند .
قواعد زميني شدند ، زيرا بر پايه قوانين طبيعي قرار گرفتند .
به اعتبار مطالب ارائه شده و نظريه هاي متفاوتي که درباره تکنولوژي مطرح شد ، مي توان به دو بسته بندي متفاوت درباره پايگاه تکنولوژي اشاره کرد :
1-پايگاه تکنولوژي بر صنعت و پيشه وري استوار است ، يا تکنولوژي هنري کاربردي است و بنابراين ، يکي از انواع فعاليت هاي انساني است .
2-پايگاه تکنولوژي بر علم قرار گرفته ، يا تکنولوژي نوعي علم کاربردي است و بنابراين وسيله اي براي دست يابي به يک هدف است .
تعريف نخست تعريفي « انسان مدار » از تکنولوژي و تأويل ديگر تأويلي « ابزار مدار » از آن ما است.
اما آيا اين دو تعبير با يديگر متفاوت هستند؟
به اعتقاد مارتين « وضع هدف و تامين و کاربرد وسايل مناسب جهت رسيدن به ان اهداف فعاليتي انساني است .
ماهيت هنر و تکنولوژي در عصر مدرن
با مقاله هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت خدمت شما همراهان گرامی سایت آمود ابنیه هستیم.
هايدگر به پرسش درباره حقيقت هنر و تکنولوژي مي پردازد و چنين مي پرسد :
« آيا در هنر چيزي يافتني نيست که ما را به ان يگانگي آغازين هنر و هر شکل ديگر آفرينندگي باز گرداند ؟ چنين پاسخ مي دهد :
« در يونان قديم هنر به سادگي تخته خوانده مي شد و هنر انکشافي بود که فرا ميآورد و حضور مي بخشيد .»
به زعم هايدگر ، تخنه نه هنر است و نه صناعت ، بلکه گستره وسيع آفرينندگي است که امر مستور را نامستور کرده و به ظهور در مي آورد .
نزد يونانيان تخنه شکلي از « دانايي » و « شناخت » بود .
اما « اين معرفت از طريق مشاهده يا حصول صورت شيء در عقل يا واصل شدن نفس به معني شيء کسب نمي شد .
لذا در تخنه همواره دانايي و پيش فهم و بينشي قبلي از نتيجه اي که بايد حاصل شود وجود دارد .»
اهل تخنه به ابداع مي پردازند ، اما ابداع و فراآوري آنان مبتني بر علم و دانستگي پيشين است .
هايدگر با تبار شناسي واژه تکنولوژي به ريشه و مبدأ اين واژه که تخنه ( Techne) بود راه يافت.
وی روشن کرد که چگونه تمامي اشکال توليد به دليل بنيادشان که کشف حجاب است به يکديگر تعلق دارند.
درباره ماهيت تکنولوژي مدرن روشن مي سازد که ماهيت تکنولوژي مدرن ديگر کشف حجاب نيست ،
بلکه ماهيت آن چيزي است که او آن را گشتل مي نامد.
گشتل در واقع آن نسبت خاصي است که در دوره جديد، انسان با طبيعت و محيطش برقرار کرده و بر اساس آن عالم خويش را سامان داده است.
به اعتقاد هايگدر در عصر گشتل حقيقت اشيا در وجه تکنولوژيکي آن ها و با غايت مصرف قابل درک مي شود ، و اين کشف حجاب در قالب مصرف جلوه گر مي گردد .
در شرايطي که دانش به مثابه قدرت ، خود را چون نوع ويژه اي از اراده بر تمامي تفکر بشر چيره مي سازد ، تفکر « ابزار محور » جاي تفکر « حيات محور » را مي گيرد.
بدين نحو ، موجوديت انسان به عنوان « ابزار ساز » تا « انديشه ساز » بر کل داستان بشريت تسري مي يابد .
که نژاد بشر به دليل صرف استفاده و ساخت ابزار به هيچ موقعيت ويژه اي دست نيافته است ،
بلکه بشر داراي ابزار همه جانبه اي بوده که اهميتش به مراتب بيشتر از اعمال بعدي اوست ؛
يعني بدن خود بشر که با ذهنش فعال شده بود .
برای دانستن ارتباط هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت همراه ما باشید.
در يونان قديم ، هنر شامل طيف گسترده اي بود و تفاوت ميان هنرها در احاطه شدن آنها با ماده و کاردستي ، يا با وضعيت نظري آن ها بود .
به طور مثال ، هنرهاي مکانيکي معمولا در پايين سلسله مراتب هنرها قرار داشند ، زيرا با کار دستي احاطه شدن بودند و در صدر هنرها ، هنرهاي نظري قرار داشند که شامل الهيات ، رياضيات و فيزيک مي شدند.
هنرهاي نظري نيز خود شامل طيفي بودند که در رأس آن ها / پيستمه بود.
پیستمه شامل الهيات، تامته متا ( Ta mate mata ) و اسطوره مي شد.
پس از آن علوم ميانه قرار داشت که شامل نجوم ، ستاره شناسي ، کيميا گري و علم مکانيک بود.
در آن زمان و تا قرن هفدهم همراه با چنين دسته بنديي ، تخنه عبارت از محاکات بود .
محاکات در گفته هاي افلاطون به سه معناي همانندي ، مشابهت و مشارکت به کار رفته است .
هنر علمي قدسي بود ، زيرا در آن تقليدي از عمل آفرينش و مشارکت وجود داشت .
« تخنه در آن زمان نه به عنوان قدرتي در دست بشر بلکه به مثابه قدرت طبيعت که بشر تنها به ميزان محدودي از آن برخوردار بود ، تلقي مي شد .
هنر مشروعيت و معناي خود را از نظم بهشتي جهان مي گرفت و محصول صنعتگر غايي در نظر گرفته مي شد .
ساخته شدن اولين ماشين هايي که حرکت دوري کائنات را تقليد مي کردند، ابزاري در دست ساحران شدند تا بر نظام طبيعت غلبه کنند.
اين نخستين گام در تبديل تخنه به تکنولوژي مدرن بود.
اما مرحله اساسي بعدي در قرن هفدهم رخ داد ، يعني زماني که افسون زدايي در طيف گسترده خود صورت پذيرفت.
به اين ترتيب ، تکنيک که پايگاهش را بر رياضيات کمي و اراده اش را بر تسلط بر طبيعت قرار داده بود به تکنولوژي مدرن تغيير ماهيت داد.
بنابراين مشاهده اين امر که جدايي ميان عين و ذهن و برتري دادن به عين مثابه واقعيت ، تمايز ميان هنر تکنولوژي را نيز به وجود آورد و به تکنولوژي به مثابه واقعيت عصر حاضر پايگاهي برتر بخشيد ، ساده است.
به اين طريق هر آنچه که با دنياي خيال مرتبط بود ، در دسته بندي هنر قرار گرفت و از واقعيت جدا شد .
حقيقت هنر و تکنولوژي در عصر مدرن
هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت در عصر مدرن چه ارتباطی با همدیگر دارند؟
هنر به مثابه آرت ( Art) است ؛
يعني ان چيزي است که ما امروزه از هنر مي شناسيم؟
هايگدر معتقد نيست که انچه امروز آثار هنري و زيبايي شناختي ( هنر به مثابه بخشي از فعاليت فرهنگي ) مي ناميم بتواند نجات بخش ما از سيطره ي گشتل باشد ،
زيرا که در عصر تکنولوژي آثار هنري نيز قدرتشان را در انکشاف « حقيقت » از دست داده اند .
آن ها آثاري شده اند که بايد به طور زيبايي شناختي از آن لذت برد .
در حقيقت در عصر حاضر ميان هنر و حقيقت شکافي پديدار شده است و تصوير انسان از هنر نه آن طرح سنتي نمادين بر پايه بازنمايي کيهان شناختي است ،
بلکه نوع جديدي از بازنمايي است که بر پايه تفکر ابزار مدار مدرن قرار دارد .
آدرنو و هورکهايمر معتقدند که :
« تعارض ميان هنر و علم ، که آن ها را به منزله ي عرصه هاي مجزاي فرهنگ از هم جدا مي سازد تا بتواند هر دوي آن ها را به عرصه هاي هدايت پذير صنعت دروني علم و هنر به آن ها رخصت مي دهد تا – حتي در مقام قطب هاي متضاد – با هم د رآميزند .
علم در روايت نوپوزيتيويستي آن ، به اصالت زيبايي شناسي بدل مي شود ،
اما هنر بازنمايي جامع ، حتي به لحاظ فنون و شگردهايش ، تابع علوم دقيقه شده و در واقع بار ديگر خود را با جهان تطبيق داده است .» ( آدرنو و هورکهايمر )
با طرح فلسفه دکارت ، هنر نيز تابع قوانين خرد و سنجش آن شد ،
زيرا تنها چنين سنجشي مي توانست نشان دهد که آيا هنر محتوايي اصيل ، ماندگار و اساسي در بر دارد يا نه .
اين عيني شدن هنر در قلمروي زيبايي شناسي رخ داد.
وظيفه اصلي اين حوزه ، کاوش معرفت شناسانه درباره هنر و زيبايي و جستجوي هنر از نقطه نظر دريافت ، درک و مخاطب قرار دادن ناظر بود.
پايدار شدن اين حوزه به معناي استقلال هنر از حوزه هاي علم و اخلاق به سده هجدهم باز مي گردد.
در ان روزگار بود که اثر هنري از نسبت خود با حقيقت که در عهلم جلوه مي يافت و از نسبت با نيکي که در حوزه اخلاق جستجو مي شد ، بي نياز گرديد.
زيبايي از دو اصل ديگر ويتروويوس يعني کارآيي و سودمندي جدا و به هدفي در خور تبديل شد .
براي يونانيان در زمان ارسطو واژه آنستئيس هم به دريافت حسي و هم به ادراک باز مي گشت.
به طور کلي ادراک توسط احساس بود.
در آن زمان، اين واژه مختص ادراک آثار هنري يا زيبايي نبود،
بلکه هر نوعي از ادراک بر پايه احساس را توصيف مي کرد و در مقابل ادراک و دريافت عقلي قرار داشت .
اما پس از قرن هجدهم و با آموزه هاي بامگارتن اين واژه نه تنها صرفا براي شناخت هنر و زيبايي به کار رفت ،
بلکه به شناخت دانش امر محسوس تبديل شد ؛
يعني ادراک مورد محسوس، آنچه که قابل حس کردن بود و احساس را بر مي انگيخت .
زيبايي شناسي بامگارتن بر نظريه جديد طبيعت و نظريه جديد رياضي استوار بود .
بر اساس نظريه جديد طبيعت ، بر تمامي طبيعت چند اصل حاکم بود و لذا هنر که رقيب طبيعت بود نيز شامل همين اصول مي شد.
وظيفه هنرمند کشف اين قوانين عيني نه ابداع آن ها بود و بر اساس نظريه جديد رياضي ، تمامي اصولي که بر طبيعت حاکم مي راند بر پايه علم رياضيات قرار داشت ،
رياضياتي که از سيطره اسطوره رهايي يافته بود و قوانين نقض ناپذيري را شامل مي شد.
بنابراين هنر مي بايستي تخيل را مهار مي کرد و آن را به قاعده در مي آورد .
بر اساس نظريه زيبايي شناسي هنر :
- هنر يا وسيله اي است براي رسيدن به غايتي ؛ به طور مثال ، ايجاد تجربه زيبايي شناسانه ، ايجاد لذت و تجلي زيبايي ، بازنمايي واقعيت در خيال ، تحريک ذوق ، پديد آوردن چيزي بديع ، ارضاي غرايض بازيگري ، برانگيختن عواطف ، خلق زيبايي و غيره .
- يا يکي از انواع فعاليتهاي انساني است ؛ به طور مثال ، فعاليتي است که هنرمند در آن احساسات خود را بيان مي کند ، يا مهارت هايش را به کار مي گيرد ، يا نيروهاي انساني اش را آزاد مي کند ، يا فعاليتي است در جهت ايجاد فرم با معنا و نظير آن .
گاهي نيز ترکيبي از اين دو نگرش مطرح شده است .
به اين صورت که هنر فعاليتي انساني تلقي شده که بشر آگاهانه به ياري علائم مشخصه ظاهري ، احساساتي را که خود تجربه کرده است به منظور برقراري ارتباط با ديگران به آن ها انتقال مي دهد .
به طور کلي ، چه هنر را وسيله اي براي رسيدن به غايتي بدانيم ( نگرش شيء مدار يا ابزار مدار )
يا آن را فعاليتي انساني تلقي کنيم ( نگرش انسان مدار )
يا حتي فعاليتي انساني براي دست يافتن به هدفي که اين يک ، نشان دهنده نزديکي دو نوع نگرش نخست ( ابزار مدار و انساني ) به هنر است ،
در هر حال يک نکته مشخص است و ان اينکه ما سعي داريم تا هنر را چيزي بدانيم که در اختيار ماست .
در درک زيبايي شناسانه از هنر ، اثر هنري به عنو ان پديده جديدي که آفريده انسان است تلقي شد .
حال آنکه در رويکرد غير زيبايي شناسانه به هنر – که به پيش از قرن هفدهم باز مي گردد – هنر ، وجود را در موجود ، منکشف مي ساخت .
هنر وجود را در قالب چيزي ثبت و ماندگار مي کرد .
در حوزه زيبايي شناسي ، دريافت انسان از هنر مطرح است ،
يا به نوعي اين رويکرد / ادراک محور است .
يعني در آن ، اربتاط اثر هنري با ناظر آن و چگونگي مخاطب قرار گيري ناظر اهميت دارد.
از همين رو نيز موجود محور است .
حال آنکه تخنه رويکردي وجود محور است و به انسان و ادراک او محدود نمي شود ،
بلکه نيرويي ماورايي است که انسان بخشي از آن را دارا بوده است.
به همين دليل است که هايگدر مي گويد خاستگاه اثر هنري نه انسان بل هنر است .
در نزد هايگدر، زيبايي شناسي پيش از آنکه عملي خاص باشد يا مقامي هم ارز منطق و اخلاق يابد ، شيوه خاصي در دقت به آثار هنري است و نه هنر ، چرا که همه چيز را به ادراک حسي تقليل مي دهد.
در مقاله حاضر با عنوان هنر و تکنولوژی، معماری و ساخت سعی شد موضوع هنر و تکنولوژی و ارتباط آن مورد بررسی قرار گیرد.
شما می توانید مطالب جذاب زیر را نیز مطالعه نمایید:
معماری معاصر ایران در دوره پهلوی اول
ثبت ديدگاه