نماد سایت آمود ابنیه

ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم

ويژگي هاي معماري ايراني اسلامی

ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم

در سه قسمت قبلی این مقاله که به همت گروه آموزش شرکت معماران آمود ابنیه تهیه شده، به بررسی ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي از دیدگاه آقایان دکتر پیرنیا، دکتر فلامکی و پروفسور رابرت هیلن براند پرداختیم.

قسمت های قبلی همین عنوان مقاله را در لینک های زیر بخوانید:

در این قسمت (ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم) به بررسی این موضوع از دیدگاه دکتر داراب دیبا پرداخته ایم.

با ما همراه باشید.

در شكل گيري معماري ايران ؛ نظر ، جهان بيني و تفكر ارتباط بسيار نزديك با فضا داشته است.

اين امر ممكن است در مرحله اول جستجوگر حل مسائل جوي و اقليمي بوده باشد ولي در مراحل تكميلي، ذهنيتي مشهود است كه در كليه آن تحولات عقلاني و تخيلات معنوي نفوذ كرده اند.

همانگونه كه پيوند نگاه به دنيا و زندگي در جوشش مكانها و فضاها در تمامي ساختمانهاي معماري سنتي به چشم مي خورد.

در اين تحليل ويژگيهايي قابل استخراج است كه تقريبا خاص اين مملكت است و طبيعتا از آنجا كه بستر ارزش اصلي آن اسلام بوده است اين ويژگيهاي كالبدي و فضايي معماري در ديگر كشورهاي اسلامي نيز قابل مشاهده است.

در انتهاي اين تحليل و استخراج ويژگيها، شايد مفيد باشد كه مسير شكل دهي فضا را با ديگر معماري هاي جهان مقايسه نمود و حضور فرهنگ را در اين پيوند جست.

در ضمن كاملا روشن است كه معماري هميشه آينه انسان و آرزوهايش بوده است و در شكل گيري معماريهاي جهان ارزشهاي فناناپذير و جاويدان حضور دارند كه فصل مشترك آن موجوديت انسان در زمين و جهان بيني اوست .

در مطالعه معماري ايراني و استخراج مفاهيم ، مباني و ويژگيهاي ان كاملا روشن است كه اساس و شالوده اصلي آن در فلسفه موجودي اين سرزمين بوده است و در نتيجه ، مطالعه آن بدون عميق شدن در مسايل اجتماعي ، فرهنگي ، ديني و ادبي نا ممكن است و روش تطبيقي رفت و برگشتي بين قالب ( صورت ) و فلسفه اجتناب تاپذير مي باشد.

دشواري اين تحليل ازهمين جا آغاز مي شود.

چرا كه كالبد هميشه قابل نقد علمي است،

به ويژه هنگامي كه اين نقد در ارتباط با محيط فيزيكي و جغرافيايي صورت مي گيرد  مطلب پچيده تر از فضاي فرهنگي است كه بدون سفر عاشقانه در ژرفاي انتزاعي و معنوي آن به دست نمي آيد.

تمام معماريهاي برجسته جهان رازي دارند كه فقط با چشم و دل مي توان به آن راه يافت.

در ايران اين نگرش عاطفي هنگامي حاصل مي شود كه تعادل و پيوندهاي محيطي و معنوي انسان با استحكام و تعادلي مطلوب بر پا شده باشد.

در اين راستا به مواردي اشاره مي كنيم :

1-درون گرايي

درون گرايي مفهومي است كه بصورت يك اصل در معماري ايران وجود داشته باشد و با حضوري آشكار ، به صورتهاي متنوع ، قابل درك و مشاهده است .

ويژگي معماري غير قابل انكار آثار و ابنيه اي مانند خانه، مسجد، مدرسه، كاروانسرا، حمام و غيره مربوط به خصوصيت درونگرايانه آن است كه ريشه اي عميق در مباني و اصول اجتماعي – فلسفي اين سرزمين دارد.

با يك ارزيابي ساده مي توان دريافت كه در فرهنگ اين نوع معماري ، ارزش واقعي به جوهر و هسته باطني آن داده شده است.

و پوسته ظاهري ، صرفا پوششي مجازي است كه از حقيقتي محافظت مي كند و غناي دروني و سر بسته آن تعيين كننده جوهر و هستي راستين بنا است و قابل قياس با وجوهات و فضاي بيروني نيست .

درونگرايي در جستجوي حفظ حريم محيطي است كه در آن شرايط كالبدي با پشتوانه تفكر، تعمق و عبادت به منظور رسيدن به اصل خويش و بافتن تمانينه خاطر و آرامش اصيل در درون ، به نظمي موزون و متعالي رسيده است

به طور اعم و بر اساس تفكر شرقي در سرزمينهاي اسلامي؛ جوهر فضا در باطن است و حياط دروني ، به وجود آورنده اساس فضا است .

امر توجه به مسائل دروني بر اساس فرهنگ ، نوع زندگي ، آداب و رسوم و جهان بيني شكل گرفته است كه همراه با مسائل منحيطي ، جغرافيايي و اقليمي معناي نهايي خود را بدست آورده است . معنايي كه از فطرت خود انسان نشات گرفته است .

2-مركزيت

ويژگي موازي با مساله درونگرايي ، مركزيت در فضاي معماري است.

سير تحول عناصر پراكنده (كثرتها )به وحدت مركزي در اغلب فضاهاي معماري دنياي اسلام به چشم مي خورد.

حياط خانه ها ، مساجد ، مدرسه ها و كاروانسراها هسته هاي تشكيل دهنده اين تفكر و رساندن عناصر عملكرد يا جزئيات ، ميانه و دور به مركز جمع كننده تنوع ها و گونه گوني ها مي باشند.

اين فضاي دروني مركزي كه گاه مي تواند چيزي غير از حياط مركزي باشد تنظيم كننده تمام فعاليتها بوده و اصل و مركز فضا را در قسمتي قائل است كه نقطه عطف و عروجي استثنايي در آن رخ مي دهد.

3-انعكاس

در اغلب فضاهاي معماری ايران منظره كلی حاصل از شكل گيری عناصر كالبدی ، بوجود آورنده كليتی بصری است كه اجزاي آن در قالب محوربنديهاي حساب شده و منظم ، چارچوبي را تشكيل مي دهند كه در آن موضوع  شكل و تصوير به كمال مي رسد.

اجراء تركيبي در محورهاي افقي و عمودي همواره رشد صعودي داشته  به منظور دستيابي به مركزيت ديد ( تصوير ) خط حركت عمودي در فضاهاي باز به طرف آسمان و نور تنظيم مي شود كه پيوند معماری، نور، آسمان و انعكاس را به عنوان نتيجه بصری به دست مي دهد.

بهترين نمونه هاي اين شكل گيری منظم از طريق انعكاس را ميتوان در آيينه های مابعدالطبيعی مساجد چهار ايوانی ايرانی دانست .

انسان در گردش محوري خود به طرف جهات مختلف اين كليت فضايي منسجم را حس مي كند كه گوياي نظام فكري منظمي است كه در آن ، مركزيت فضا و زمين در مركزيت ( توحيد )  آشتي دهنده عوامل اتصال زمين و آسمان است .

در مركز مساجد جهار ايواني ، سطح آب از لحاظ بصري به عنوان آينه انعكاس دهنده ، نه تنها بدنه هاي اطراف را معرفي مي كند ، بلكه به علت موقعيت استثنايي خود (مركز ) تمثيل داستان آسماني منعكس در تلالوهاي آب بهعنوان تصوير برگردان حاضر ولي غير مادي از زندگي انسانها در ميل به حقيقتي بالاتر و جاويدان است .

با مقاله ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم همراهتان هستیم.

4- پيوند معماري با طبيعت

همدلي و احترام به طبيعت ريشه هاي عميق فرهنگي دارد و همزيستی مسالمت آميز انسان، معماري و طبيعت در معماري سنتي ايران كاملا مشهود است.

اشارات فراوان در كتاب آسماني درباره گياه ، نور و اجزاء طبيعت و در نهايت تمثيل بهشتي آن موجب شده است كه در معماري ايران حضور طبيعت به طور همه جانبه باشد و فضاهاي نيمه باز – نيمه بسته در يك روند سلسله مراتبي به نحوي در كنار يكديگر قرار گرفته باشند كه گويي هميشه انگيزه احترام و حفظ نعمت هاي الهي را پاس مي دارند كه در قلب طبيعت و اجزا عناصر آن تجلي كرده است .

نمونه عالي اين نوع معماري ، ساختمان هشت بهشت است.

هر گاه از سطح هاي مختلف آن عبور مي كنيم طبيعت و برشي از آسمان در كنار ما و در زواياي مختلف قرار دارند و تضادهاي داخل و خارج همچون گردشروزگار معرف تصاويري است كه در آن وقار ، آرامش و سكوت طبيعت راه گشاي مكث ، عبادت و تخيل به ابعاد و گستره جهان است .

هشت بهشت با مركزيت اتصال فضاهاي كوچك اطراف، تمام كانون بندي معماري ايران را دارا مي باشد.

بر خلاف مساجد چهارايواني كه مركزيت با فضاي باز تعريف شده است در ساختمان هشت بهشت تصوير معكوسي را مشاهده مي كنيم كه از يك فضاي نيمه بسته داخلي به طرف طبيعت حركت كرده و در انتها افق و بي نهايت درك و سپس تصور مي شود.

طبيعت محافظت شده در قالبي مطرح است كه عناصر آن در كنار يكديگر با حكمتي استقرار يافته اند كه جزء جدايي ناپذير موجوديتمعماري به شمار مي آيند .

فعاليتهاي اجتماعي، فرهنگي و يا احكام ديني همواره در آهنگي موزون با طبيعت حركت كرده اند و همجواري و همدلي انسان با طبيعت موجب شده است كه عناصر طبيعت به گونه هاي مختلف در معماريهاي اصيل حضور داشته و انسان را از فوايد تصفيه كننده آن بهره مند گردانند.

محور بندي كلي هندسي در هشت بهشت موجب شده است كه فضاهاي طبقات فوقاني هميشه در حول و حوس فضاي مركزي سير كنند و در آن ها تصوير سازي طبيعت در جزء و كل حصور داشته باشد.

همانند كليه فضاهاي معماري ايراني ، عبور از فضايي ( اتاقي ) به فضاي ديگر با استفاده از بخش ميانه ( مفصلي ) صورت مي پذيرد .

واقعيت اين است كه هسته هاي وجودي اين معماري ، جهاني را در ذره فضاي خود مي گنجانند كه اوج آن در مركزي قرار دارد كه جهان مختلف جغرافيايي كماكان مفهوم گشت و گذار ابدي را براي ما مجسم مي كنند .

5- هندسه

مورد بسيار مهم در درك معماري هاي شرق ، ايران و تمدنهاي زير پوشش فلسفه و فرهنگ اسلامي ، نحوه برخورد با مقوله هندسه در بيان افكار و انديشه هاست .

بدون شك زبان بيان معماريهاي جهان بر هندسه استوار است و از طريق روابط آن مي توان كليت كالبدي را آشكار كرد .

اما بحث ما تفاوت هندسه منشعب از جهان بيني فرهنگي كشورهاي شرقي است .

در هنر و معماري اسلامي هندسه داراي اهميت و مفهوم ويژه است و گسترش خود را در فلسفه و راه حيات مي جويد و تجليل گاه افكار الهي و عقلاني و ادراك جهان هستي است .

در هندسه اين سرزمين بحث علم و رشد رياضي اعداد و تركيبات پيچيده جبر همراه با حس شهودي بوده است و اين دو كه تكميل كننده آثار هنري محسوب مي شوند جدايي ناپذيري هنر ( حس ) و علم ( عقل ) را در تمدنهاي غني و در جهان اسلام نشان مي دهند .

جالب توجه اين است كه با مطالعه افكار و آثار افلاطون در مي يابيم كه او دريافت علمي را بدون پشتوانه هاي شهودي ناقص مي پندارد و بحث عرفان در علم اعداد و هندسه را مطرح مي كند .

از رنسانس به اين سو در تاريخ تحول علم در غرب بعد شهودي به فراموشي سپرده شده و كليه استدلالها در چارچوب جدولها دقيق دنبال مي شوند .

عجيب اينجاست كه علم در طول تاريخ سعي كرده است رازها و ناشناخته ها را كشف كند ولي هنگامي كه به اين امر دست يافته است روشهاي تفكر شهود را كه موجب كشف پديده ها شده است از ياد برده است .

شكاف ميان علم و هنر جدا شدن تحليل هاي مكمل را موجب مي شود و هر چند در يك جهت مي توان به شناخت رسيده ولي در عمق مساله خطر از دست دادن وحدت و كليت ادراك باقي مي ماند .

چرا وقتي درباره هوش صحبت مي شود فقط هوش عقلاني مطرح مي شود و هوش ايماني از اين مقوله خارج مي گردد .

در حالي كه هوش اساسي بيداري هوش دل است .

مطالعه آثار محققان ايراني در ادراك روابط طبيعي و مادي نشانگر نحوه برخورد شهودي ايشان در تكميل استدلال علمي است .

هندسهاي كه بر پايه اين نگرش به وجود آمده است از پيچيدگي و تركيباتي بهره مند است كه بسياري از محققان غرب در اثر نوعي از بد فهمي آن را مغشوش يا ابتدايي و فاقد اعتبار دانسته اند .

امروز مي دانيم كه هندسه در تركيبات عالي خود از روش همدلي و ارتباط بهره مند است و پژواكهاي شكلي گاه بصورت اشكالي پنهان حضور خود را مشخص و آشكار كرده اند .

يكي از بهترين نمونه هاي اين نوع هندسه ( هندسه همدلي ) ساختمان هشت بهشت اصفهان است كه قبلا برخي از ويژگيهاي آن توضيح داده شده است .

هندسه ساختمان هشت بهشت در سه سطح متفاوت رشد مي كند :

حركت افقي از آب نما ، پله ايوان ، اتاقهاي ميانه و فضاي مركزي

حركت عمودي كه پيوند كف را با تحولات سه بعدي و دگرگوني هاي ارتفاعي كه اوج آن در مركز قرار مي گيرد با سقف تامين مي كند .

هندسه اي كه حاصل برخورد سطوح افقي و عمودي است كه حاوي گشايشهاي نوري در اتصال احجام و از وراي كالبد مي باشد .

در ساختمان هشت بهشت احساس كليت و وحدت هندسي در سه رده مذكور به خوبي قابل دريافت است .

برشهايي از كالبد توپر در همجواري با شكافهاي گشوده شده به سوي نور و طبيعت نتيجه تركيبي است كه در آن كثرت و تنوع عناصر در آميزش با سايه و روشن هاي نوري ، اتحساس كامل يك هندسه منسجم را  متظاهر مي كنند .

نمونه ديگر پيوند هندسي عناصر در سطوح افقي و عمودي و تركيب فضاهاي پر و خالي در ساختمان چهل ستون مشهود است.

نقطه تمايز چهل ستون در اين است كه فضاي اصلي آن ايواني مركزي است كه محل همايش خطوط و انتقال بخشهاي باز ، نيمه باز و بسته مي باشد . 

كيت كرشلو ، كسي كه بيشتر عمر خود را صرف كشف روابط اجزاء هندسي كرده است در يكي از آخرين مقالات خود درباره عمق زيبايي رياضيات مي نويسد كه از طريق ادراك زيبايي علم و اعداد رياضي و خطوط هندسي مي توان به مراحل والاي شناخت ايمان و شهود رسيد.

دراينجا مفهوم گسترده تري را در اين جمله خلاصه مي كنيم : پيچيدگي در كثرت در قابليت هاي تركيبي پنهان و بازگشت به وحدت و مركزيت صورت گسترده.

 هندسه معماري ايران از اين قانون پيروي مي كند و استواري اين هندسه در تفكري راه يافته كه در آن بيهودگي و يا پراكندگي وجود نداشته است .

قرينه سازي ، اوج يك تفكر استوار است كه با احكام و دستورالعمل هاي روشن و با آهنگي منظم به جلو مي رود.

تكرار حساب شده ستون ها و فضاها در سلسله مراتب تكميلي خود تكرار زمزمه هاي حقيقت جاويدان است.

معماري در بخش دريافت وجودي خود (احساس و ادراك انسان از معماري ) نياز به مقدماتي دارد كه هندسه از طريق جايگذاري تناسبات كوچك و بزرگ نسبت به مكان و مركز معيين ضمن رشد اعداد آنرا فراهم مي كند.

درخانه سنتي حركتها و نفوذها از بيرون به داخل فقط يك حقيقت فرهنگي نيست بلكه از ورودي تا حياط مركزي نشانه هاي آماده سازي دريافت صحيح از جوهر و مكان اصلي خانه را نيز به همراه دارد.

عبور از كوچه و خيابان به بهشتي طراحي شده ، داراي كليه آرمانهاي طبيعي و ماوراء طبيعي است و برداشت از اينگونه فضاها با سهل انگاري هرگز ميسر نبوده است.

طراحي هندسي ايراني برخلاف چيزي كه برخي از معماران غربي مدتهاي طولاني سعي در ابراز آن كرده اند فقط از عملكرد هاي مادي و بوم شناختي تبعيت نمي كند.

اشارات والاي ديگري نيز در بر دارد كه بديهي است چنانچه موقعيت ذهني و فرهنگي لازم براي ادراك آنها را از بيننده سلب كنيم هرگز قادر به رويت و دريافت اين غنا و تركيب حساب شده – اقليمي – فرهنگي نخواهيم بود.

هندسه معماري ايران از اين قانون پيروي مي كند و استواري اين هندسه در تفكري راه يافته كه در آن بيهودگي و يا پراكندگي وجود نداشته است.

قرينه سازي اوج يك تفكر استوار است كه با احكام و دستورالعمل هاي روشن و با آهنگي منظم به جلو مي رود .

تكرار حساب شده ستون ها و فضاها در سلسله مراتب تكميلي خود تكرار زمزمه هاي حقيقي جاودان است .

معماري در بخش دريافت وجودي خود ( احساس و ادراك انسان از معماري ) نياز به مقدماتي دارد كه هندسه از طريق جاي گذاري تناسبات كوچك و بزرگ نسبت به مكان و مركز معين ضمن رشد اعداد آن را فراهم مي كند .

درخانه سنتي حركت ها و نفوذد ها از بيرون به داخل فقط يك حقيقت فرهنگي نيست بلكه از ورودي تا حياط مركزي نشانه هاي آماده سازي دريافت صحيح از جوهر و مكان اصلي خانه را نيز به همراه دارد.

عبور از كوچه و خيابان به بهشتي طراحي شده ، داراي كليه آرمان هاي طبيعي .

ماوراء طبيعي است و برداشت از اين گونه فضا ها با سهل انگاري هرگز ميسر نبوده است .

طراحي همدسه ايراني بر خلاف چيزي كه برخي از معماران غربي مدت هاي طولاني سعي در ابراز آن كردند فقط از عملكرد هاي مادي و بوم شناختي طبعيت نمي كند .

اشارات والاي ديگري نيز در بر دارد كه بديهي است چنانچه موقعيت ذهني و فرهنگي لازم براي ادراك آن ها را از بيننده سلب كنيم هرگز قادر به رؤيت و دريافت اين غنا و تركيب حساب شده –اقليمي – فرهنگي – نخواهيم بود .

در این قسمت مقاله ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم به مورد ششم رسیدیم.

6- شفافيت و تداوم :

نقطه مقابل فضاي بسته و تمام شده، مفهوم شفافيت و تداوم قرار دارد.

در چنين فضايي مسير حركت انسان و يا  نگاه او در تداومي پيوسته صورت مي گيرد ،

به طوري كه گشايش هاي  فضايي درخطوط افقي و عمودي موجب شفافيت در لابه لاي ديوار ها و ستون ها مي گردد كه دور نما و منظر نهايي در افقي لاينتناهي و مستهيل مجدداً‌ جان و جلوه تازه ای به خود مي گيرد .

به مفهوم سلسله مراتب، مفهوم تداعي براي تشريح اصل معماري ايران تلقي صحيحي محسوب مي شود .

تداوم به كوچكي و بزرگي فضا بستگي ندارد و انسان پيوندي است كه با زنجيره ادراكي و با بهره گيري از حساسيتي فطري ، مجموعه ای پيچيده را مورد توجه قرار داده و سپس عناصر گوناگون پراكنده آن را در حوزه نهايي دريافت هاي خويش جمع آورده و نهايتاً‌ درك فضايي و پيام مستتر آن را در مي يابد .

در لابه لاي بنا هاي معماري ايران ، فضا هيچگاه با قاطعيت مشخص نمي شود و ابهام تركيبات پيچيده آن به دليل غنا بخشيدن به منظره ای است كه نمي توان آن را در يك قالب محدود و تماميت يافته تفسير كرد.

اين فضا حامل پيام از پديده ای است كه پديده ديگري را درون خود دارد و حركت به سوي  آن ، حركت به سوي بخش ديگر فضا است با كليت و جامعيت گسترده .

در بيان اصل سلسله مراتب و مفهوم پرده هاي وصل دهنده، يكي از خصوصيت معماي ايران برقراري تداوم مكاني مي باشد.

پرده هاي فضايي ، شروع و مقدمات آشكار ويژه ای را مشخص مي نمايد و اوج آن زماني است كه احوالات درون گرايانه به دليل پشت سر گذاشتن مسير و زمان به دريافت كاملي از يك حس باطني در اين عبور فضايي رسيده باشد .

مقدمات در مسير تحول فضا به فضاي عبور از مكان هاي شكل دهنده كل بنا مربوط مي شود كه فضاي مركزي جوهر و هسته اصلي  آن  است اين آمادگي متاثر از حركت ، زمان،  نور  و تنوع حجمي حاصل ، ايجاد مي شود .

با استفاده از هندسه كثرت گرا كه همانند طبيعت از مجموعه ای از سطوح و نقاط در هم تشكيل شده است ، ادامه و تداوم فضايي ، پيوند خود را با مركز ثقل خود همچنان حفظ مي كند .

هندسه 2 و 3 بعدي تشكيل دهنده اين معماري ، به دليل تداوم نيرو هاي متكي بر محور هاي پيچيده در تقابل مكاني ، نگاه و مسير را از طريق شفافيت منظر ، تنظيم و تعريف مي كنند .

7- راز و ابهام :

احساس عظمت معنوي در كمال سادگي و خلوص در تشكيل ابنيه ايران مر نظر قرار داشته است و سادگي تركيبات اين هندسه پايه ولي غني موجب پيدايش ساختمان هايي شده است كه پيام آن با درك ويژه حسي قابل دريافت است و توام با كليتي است كه كمال خود را منظر و تصويري كامل القا مي نمايد .

مسجد و مدرسه آقا بزرگ كاشان از همين ويژگي عالي بر خور دار است و تغيير محور قبله از طريق محور ورودي داراي دو خط ترسيمي است كه مركزآن مي تواند در مركز حياط دروني زير مدرسه  طلاب قرار گيرد .

آشنايي با آرمان هاي اسلام و ظرافت پيام قبله و نماز موجب كشف كليت فضايي اين مسجد در مدرسه است كه از ورودي به صحن اصلي با تغيير سطوح كاربردي ، اقليمي و فرهنگي نمونه خوبي از مهارت سازندگان مي باشد .

البته در دوراني پيشتر از دوره قاجار ساختماني كه تمامي اين مفاهيم تركيبي مركزيت ، قبله ، مشال ، ورودي و حدود قرار گيري عناصر معماري را دارا بوده است ؛ مسجد تاريخانه دامغان بوده است .

اين بناي كاملاً‌ ساده و بدون هيچ گونه تزئينات ، انسجام خود را از طريق ستون ها ي سنگي استوانه ای تامين نموده است كه بر روي آنها ، طاق هاي بيضي شكل به طوري نشسته اند كه آهنگ حركتي خاص محوري را با شدت كمال و عظمت القا مي كند .

ستون هاي استوانه ای شكل بسيار قطور ، فواصل اين ستون ها ، ارتفاع كلي بنا ، حركت قوس ها كه در منظره هاي زماني فقط بخشي از آنها قابل رؤيت است ، حكايت همان داستان پر رمز و راز معماري ايراني است كه با ساده ترين مصالح و عناصر در زميني منظم آثاري به وجود مي آيد كه راز و ابهام آن در برابر كاربرد دنبال شده ، انسان را به تفكري مجدد وا مي دهد  تا به حضور خود در زمين و نشانه هاي سايه و روشن از تمثيل ازلي آخرت و آسمان بيانديشد .

با مقاله ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم همراهتان هستیم.

8- تعادل موزون / توازن حساس :

در معماري، تعادلي موزون بين ساختمان و محيط طبيعي آشكار است و همانند يكي از موجودات طبيعت با آن همنفسي و همدلي صورت گرفته است .

حس و دانش عميق به وجود آورندگان آثار معماري آن دوران باعث مي شد كه عناصر كاربردي در مكان و جاي خود، حضور خويش را مشخص نمايند و كاربرد هر كدام پاسخي باشد به محيط .

در ايران، غيراز مناطق مرطوب و باراني شمال و غير از برخي مناطق خاص جنوب ، با سرزميني نسبتاً ‌خشك و كويري مواجه هستيم كه از لحاظ اقليمي دو تمهيد ويژه را مطرح مي كنند.

يكي حفاظت در برابر گرما و حرارت و ديگري به وجود آوردن خنكي ، جريان هوا ، دريافت و حفظ آب .

بسياري از عناصر معماري  سنتي شهر هاي كويري دليل وجودي خود را در مقابله با يك اقليم سخت به دست مي آورند.

همانند گنبد، زمان و سطح تابش آفتاب بر روي آن موجب مي شود كه قسمتي از آن در سابه قرار گيرد و در داخل اين گنبد ، حرارت به صورت گردشي از دريچه هاي فوقاني تخليه و رها شود .

نمونه ها ديگر شامل ديوار هاي ضخيم خشتي با فضاهايي چون تالار ، ايوان ، زيرزمين ، سرداب ، بادگير و مانند آنها نيز در پيوند ارگانيك با طبيعت شگل يافته اند .

آيا اين حكمت اندكي است كه انسان بتواند اينقدر ماهرانه با طبيعت همزيستي مسالمت آميز داشته باشد؟

ايوان يكي از عناصر ويژه معماري ايران كه فضايي نيمه باز نيمه بسته مي باشد يكي از تمهيدات عالي اين نوع نگرش و همزيستي با طبيعت است .

غير از تنظيم منظردر قالب تصويري محاسبه شده حضور ايوان ، روشنايي ميانه ( سايه روشن ها ) را در بر گرفته و حد رابط بين فضاي خارجي و داخلي است كه در تعديل و تنظيم كيفيت هوا نيز كاملاً ‌مؤثر است .

در خانه هاي سنتي  ، هشتي حد ميانه و واسطه ای است كه تنظيم كننده حدود و عرصه هاي قابل روئيت و دريافت مي باشد و رابطه دنياي بيروني هشتي و اندروني آن ، همانند مكان يابي ايوان بين فضاي داخلي و مركزي است .

مطلب قابل تعمق اين ديگر ، شكل ايوانها و تالار هاي سنتي است كه نسبت به جهات جغرافيايي و زمستان و تابستان شكل هاي ويژه أي به خود مي گيرد و در حول و حوش خود اتاق ها را بهره مند مي سازند .

همزيستي با اقليم و محيط ، جزء مشترك فرهنگ ( رفتار ها ) با طبيعت است .

ورودي ها با سلسله مراتب ساختماني تعريف مي شوند ( دروازه ، طاق ، آستانه ، درگاه ) كه جواب و دليل موازي خود را در تنظيم شرايط محيطي به دست مي آورند .

عرصه ورودي مرز و حريم ويژه خود را دارا مي باشد و همرا با مكث توام با در امان بودن از گرما و آفتاب است و حركت هاي ظريف به هشتي يا به فضا هاي تقسيم ، زمان حس تحولات جوي و در زمان گذشته و تغيير آرام گرماي بيرون به آسايش و خنكاي داخل است .

پيوتد دريافت فضا و ادراك منظره ها و تصاوير ، كاملاً‌در امتزاج با احساس جسمي از گرما ، خنكي ، حركت هوا و دستيابي به آب ممكن مي شود، در درك درست ازمعماري سنتي منتطقه كويري دستيابي به آب بسيار مهم بوده است .

در منطقه گرم و خشك بزرگترين نعمت آب بوده است .

آب حياط بخش كه نوشيدن هر قطره آن با شكر همراه بوده ، با نگه داري و حفاظت خاص توام بوده است .

جستجوي آب هاي زيرزميني و به وجود آمدن شبكه قنات ها به همين منظور ، تامين آب حياط و پاكيزگي جسم و روح بوده است . با آب ، درخت و گياه رشد ميكنند .

جلوي باد هاي شني و آلودگي هاي مختلف گرفته مي شود و آرامش سايه هاي طبيعي مشاهده مي شود .

نعمت آب و و درخت و گياه در منطقه كويري هميشه تمثيلي از بهشت بوده است كه جوي هاي آب آن در چهار سو در حركت بوده اند .

در نتيجه خيلي روشن است كه در معماري ايران اين بهست جا و مكان خاصي داشته باشد و به شكلي مركزي تمام فضاها را بهره مند نمايد .

در اين فرهنگ ، به وجود آوردن و پيدايش باغ ها از اهميتي ويژه برخوردار است و هر گاه ساختمان يا كوشكي نيز مطرح بوده است نفوذ حضور همه جانبه آب و طبيعت در آن ها امري اساسي تلقي شده بوده و هيچ گاه راه گشانيست .

پيدايش باغ هاي ايراني به منظور به وجود آوردن و حفظ قسمتي از طبيعت حيات بخش است .

تكه زميني در نزديكي قنات انتخاب مي شود و مسير آب در تمام ابعاد به حركت در مي آيد تا تمام قسمت ها را بهره مند كند.

تفكر و عبادت در برابر چنان مكان آرام و خنك ، بدون شك از طريق طبيعت و سپس تمثيل بهشت ، انسان را در برابر سؤالات خويش قرار داده و طبيعت دلنواز مقدمه أي جاويدان به پرورش روح و عروج به سوي آسمان .

9- چشم دل :

به آخرین مورد از مقاله ويژگي هاي معماري ايراني اسلامي-قسمت چهارم رسیدیم.

براي درك معماري اين سرزمين بايد ديدگاه خاص فرهنگي را كه اين مفاهيم در درون آن به وجود آمده اند شناخت و با آگاهي كامل دريافت نمود .

در اين بررسي توجه ما فقط به دانشي عميق تر درباره آنچه كه از حيث آفرينش ازلي و بي زمان است معطوف بوده است .

مقصود اين نيست كه آگاهي نسبتاً‌ كاملي درباره شالوده و اساس اين جامعه و دريافت هاي اساسي آن كه براي بشر بنيادي و ازلي تلقي مي شود به دست آوريم .

جامعه سنتي در درون نظام معنوي زندگي مي كند كه هم از لحاظ كمي جوياي هماهنگي و تناسب در حد كمال است.

آفريده هاي آن چون معماري ازجهان بيني هاي تام و كاملي مايه مي گيرند كه نيروهاي خلاقه انسان را عرصه مي كنند .

فقط با توجه به آسمان هاست كه عدم تناهي فضا را مي توان به وسيله جهات اصلي كه به فضا جنبه كيفي مي دهند ، محدود كرد .

هر معناي ظاهري و حسي ، معانا باطني دارد و هر صورتي در ظهور عيني و تجلي خارجي ، حاوي  يك صورت ظاهري و  آشكار است كه با ظهور باطني آن كه عبارت از ذات و ماهيت دروني و پنهاني آن است همراه مي شود .

درك معماري بدون يك سفر عاشقانه به زمينه هاي ذهني و پنهان كه در آن عقل و علم و احساس پيوندي تنگاتنگ برده اند نا ممكن است .

پيرو شناسايي برخي ويژگي ها و عناصر تشكيل دهنده شكل و صورت معماري ، در راستاي تداوم بخشي به اصول طراحي معماري نكات زير قابل ملاحظه مي باشد .

1.مفاهيم و اصول معماري در طول تاريخ با فرهنگ يك سرزمين انتقال يافته و تسري مي يابد.

2.شكل معماري با تبعيت از ويژگي هاي محيطي و فلسفي به وجود مي آيد و عامل زمان ، به علت ماهيت دگرگون سازي  ساختار زندگي انسان ، به عنوان ركن اصلي ، فضاهاي جديد را شكل مي بخشد .

3.با توجه به اصل پايداري مفاهيم جوهري مستتر در هر پديده ، مي توان اصول انساني مذكور را در سير زمان حفظ نموده و از آنها به عنوان مفاهيم بنيادي و اساسي به مثابه منبع الهام استفاده كرد .

4.در وفاداري به فرهنگ و هنر يك سرزمين ، حفظ و تكرار اشكال گذشته  مورد  نظر  نبوده و در طراحي و هنر نگاه پويا و خلاق از ضرورت هاي اوليه متقدم به شمار مي آيد . صورت برگردان معني گذشته لزوماً‌ديگر در روند زندگي فعال كاربرد ندارد و نياز مند صور جديد و پيرو مفاهيم پايدار است .

5. معماري ، انتقال دهنده معني است و نه شكل .

6. پرداختن به معماري به اصطلاح علمي ، به معناي اين نيست كه بايد الزاما‌ً از فلسفه علم گرا عقلاني فر هنگ هاي بيگانه تقليد كرد . در دنياي ار تباطات ، اطلاعات و دانش فن و تكنولوژي ، متعلق به تمدن بشر ي است و مي توان به خوبي از آن بهره جست به شرط ابن كه اصول فلسفي و فرهنگي سرزميني در چارچوب اصول خود حفظ شود.

7. هنر والا وتقليد سر كار ندارد و اثري كه فاقد پويايي ، نو آوري ، احساس حقيقت و خلاقيت زمان خويش باشد بدون شك فاقد اعتبار بوده و به هيچ وجه راه گشا نيست .

8- شكل تثبيت شده أي براي برگرداندن مفاهيم فرهنگ وجود ندارد و براي اعتلا و پيشبرد هنر و معماري يك سرزمين مي توان با بهره جستن از نو آوري هوشمندانه به اين اهداف عالي نائل آمد .

9- شكل ، داراي مفاهيم  (semioigic) و تمثيلي (symbolic) است و ساختمان تركيبي عناصر معماري ، نمي توانر خارج از شناخت هاي فرهنگي به طور انتزاعي و مجرد حركت كند .

تجربه هنر و معماري مدرن ( بين المللي ) كه قطع رابطه بين محيط ، تاريخ و سنت بوده ، نشانه بارزي از يك تجربه شكست خورده است كه در آن محيط و فرهنگ به نام نو آوري ناديده گرفته شده است .

10 – نشانه و نماد را مي توان در كليه پديده هاي به وجود آمده و تمدن بشري مشاهده كرد . فلسفه ، علم ، ادبيات هنر و … نگاه پويا به عنوان زبان جديدي در معماري قادر به استخراج اين علائم است .

11- معماري داراي دو ركن اصلي فرهننگي و علمي است و هر گاه در سير زمان يكي از اركان ضعيف گردد ، نتيجه حاصله نا كافي و نا تمام رشد مي نمايد . در اين رشته

( معماري ) علم مهندسي و احساس خلاق ، دو بال اساسي ابداع اثر بوده و احاطه و تسلط و توجه به هر دو زمينه از ضروريات پايه اين علم و هنر مي باشد .

در روند شكل گيري معماري عوامل گوناگوني مانند اقليم ، مصرف ، عملكرد ، مصالح و فنون ، نيروي انساني ، اقتصاد ساختمان و … بر كالبد نهايي تاثير مي گذارد . در كنار روند تاثير گذاري عوامل مادي ، فيزيكي ، محيطي  ، اقليمي ، شكل و فضاي بنا در بعد فرهنگي ، تمثيلي و هنري ، بايد از كليه آرمانها و ارزش ها ي يك جامعه برخوردار باشد .

روح فرهنگي جاري در بنا ، از كليه عوامل معنوي ، بخش زنده علوم انساني و هنر ابداعي شهودي متصل به فرهنگ اصيل سرزمين است .

پيامد اين حضور ، ساختمان از بعد صرفاً‌ مادي كالبدي خود خارج گشته و مفاهيم فرهنگي ، پيام ، نشانه شهري ، ارزش هاي ديرينه و پايدار آن گام هايي خواهند بود به سوي ماندگاري اثر ، اثري كه در اذهان همگان به عنوان شاخص در منطقه و يا هر تجمع انساني ديگري نقش خود را ايفا مي كند .

اثر معماري برخوردار از روح فرهنگ يك سرزمين ، در تجلي كالبدي خود ، پيام آور بسياري از عوامل محيطي پنهان جامعه بوده و در بياني انتزاعي در تركيبات هندسي و فضايي معماري ، انتقال دهنده معنويت ، اصالت و حقيقت وجودي خود ، همانند هنر هاي ديگر مي باشد كه انسان در برابر و به هنگام دريافت آن به مقام والاي فرهنگي خود ارتقا مي يابد .

اثر معماري شاخص و ماندگار، به لحاظ تسري كليه عناصر ميراث فرهنگي و هنري محيط ، جلوه أي خاص به خود گرفته است و در كنار ديگر تظاهرات و توليدات محيط مصنوع به عنوان معما و وزن فضايي شهري ، موقعيت ويژه أي در ذهن مردم به دست مي آورد .

ملحوظ داشتن عوامل بنيادي ، فرهنگي و هنري در بنا ، يك اثر ساختماني معمولي و بي هويت و بي روح را به سوي يك معماري كامل و شاخص سوق مي دهد .

اثري كه آرمانها ، تاريخ و فرهنگ ، ذوق و انديشه و هنر يك جامعه در آن نهفته است .

به موازات اين بينش توجه به واقعيت ها و ضرورت ها هاي ساختمان و عملكردي نيز موجب نوعي تعالي در بيان معماري كرديده و پيام معماري در اين مرحله آشكار خواهد بود.


مطالب پیشنهادی برای شما:

خروج از نسخه موبایل